خونهای آمیخته به قاعده انسانی و تفکر اسلامی، این قطرات سرخ هستند که بر قطار معراج سوار شده و به وسعت جهان تکثیر میشوند. مگر فکر، انسانیت و اسلام را میتوان کُشت؟ یا حتی به اسارت بُرد؟ نه هرگز. فکرها، نورند؛ صاف و زلال و بیانتها[...]
کد خبر: ۳۴۵۸۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۲
گفتوگوی حسین قدیانی با ابراهیم حاتمیکیا درباره شهید سیدمرتضی آوینی
اشاره: حتی «سعادتآباد» هم میتواند «شهادتآباد» شود، اگر پس از چندین و چند سال، ابراهیم حاتمیکیا قفل سکوت خود را بشکند و عاقبت، ولو در حد چند کلام، سخن از «سید شهیدان اهل قلم» براند. هنوز هم وقتی آن نامه معروف ققنوسی را میخوانم، میمانم در نسبت آوینی و حاتمیکیا اما اینقدر هست که نامه دارد داد میزند آوینی، حاتمیکیا را جور دیگری دوست دارد، یکجور متفاوت! دوستداشتنی از جنس تعصب شاید! مثل تعصب بهار به باران... که نمنم و عاشقانه داشت میبارید شنبه بعدازظهر که رسیدیم محل قرار. با وجود بهار، بیخود پاییز را «پادشاه فصلها» میخوانند! گمانم آسمان «عکس حجلهای» انداخت از زمین، با آن رعد و برق تمیز بهاری! هوا دونفره بود! و وقتی عکاس روزنامه داشت از حاتمیکیا عکس میانداخت، اشاره کردم به همین هوای دونفره! خندید! خندید و گفت: «چه تعبیر خوبی!» شاید یاد باران و بهارانی افتاد پر از عطر آوینی! «یاد ایامی...»! یاد آن روزها که مرتضی بود و هنگام دلتنگیها، هوای دل ابری ابراهیمش را داشت! یاد آن روزهایی که جماعت، از سینمای روشنفکری بت ساخته بودند! یاد آن روزهایی که «حلزونهای خانه به دوش» خیال میکردند «بسیجیان چفیه به دوش» سینما را نمیفهمند و اصلا حق ورود به این عالم را ندارند! جماعت، هنوز هم همین گونهاند! فیلم میسازند اما برای سفارت! برای آن سوی آب! برای مجسمه! میخواهند بگویند ایرانی خسته است، دستش بسته است؛ غواص و غیرغواص ندارد! میخواهند ریش و ریشه را با هم بزنند! و با همه این تفاصیل دور و دراز، شگفتا! گاه از مرتضای آوینی هم دم میزنند! والله این امت حزبالله نبود که بردارد با فتوشاپ، چفیه گردن تصاویر آوینی بیندازد! کار خودش بود! دل خودش بود! معرفت خودش بود! رسیده بود به جایی... به مقامی... به مقاماتی که بگوید: «کربلا یک شهر نیست، یک افق است که ما آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم»! زورشان به این جمله نمیرسد، حزبالله را متهم به استفاده ابزاری از شهید آوینی میکنند! همان شهیدی که میگفت: «در جمهوری اسلامی آزادی برای همه هست الا حزباللهیها»! همان شهیدی که میگفت: «این همه مغموم مباش دوکوهه»! همان شهیدی که حتی با سیمان، آهن و آجر هم درددل میکرد، اگر که مجموع این همه «ساختمان گردان حبیب» را درست کرده باشد! همان شهیدی که میگفت: «پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند»! و همان شهیدی که آخرین نبرد ما را با مروجین و قائلین «اسلام آمریکایی» میدانست! و حالا که نگاه میکنم میبینم چه پیشبینی خوبی! و چقدر دقیق! آری مرتضای شهید! حق با تو بود! زمان، ما را با خود برده است و تو ماندهای! اینجا تهران است! بیست و چند سال بعد از شهادت تو! حالا دیگر همه تو را میشناسند و همه میخواهند تو را از آن خود کنند و چنان بحث دربارهات گرم است که گویی آن چند قطره خون ریختهشده بر خاک پاک فکه قرار نیست دست از جوشش بردارد! عشق است حکومت خون! عشق است آن فتح را که تو راوی بودی! آفتاب آن است که خود بتابد! آوینی بیش از ما به آمریکا میگفت «شیطان بزرگ»! نوشتههایش هست! آوینی بیش از ما به روشنفکران غربزده میتاخت! نوشتههایش هست! دل او در گرو شیران بهمنشیر بود! وقتی اراده میکرد فتح را روایت کند، از «شب عاشورایی» میگفت، از «پیران توپخانه»، از «پاتک روز چهارم»، از «قاسم و رضا» و از «علمدار»... میگفت: «زمان بادی است که میوزد، هم هست و هم نیست؛ آنان را که ریشه در خاک استوار دارند از توفان هراسی نیست». با خود میاندیشیدم چه حیف میشود اگر گفتوگو با ابراهیم حاتمیکیا، آنهم در این هوای فروردینی، مطلعی جز سید مرتضی آوینی داشته باشد. از قبل میدانستم ناظر بر همان «سکوت» خیلی مایل به صحبت در این باره نیست اما حضرت راوی را مگر میشود روایت نکرد؟ برای راضی کردن حاتمیکیا به صحبت درباره آوینی، هم این را گفتم، هم اینکه؛ «راستش آقاابراهیم! خسته شدیم از حرفهای تکراری درباره شهید آوینی... از دعواهای تکراری... از ادعاهای تکراری... و از تکرار این جمله که آوینی مرد خوبی بود که اصلا عصبانی نمیشد!» با این همه، اعتراف میکنم بیش از کم و کیف اصرار من، این دل تنگ خود حاتمیکیا بود که قفل این سکوت چند ساله را شکست. تا شما خوانندگان گرامی این مصاحبه را بخوانید، توضیحاتی لازم است. اولا همه وقت این قرار، به «مصاحبه» نگذشت. حرفهای بیشتری هم بود از جنس «صحبت» یا بهتر بگویم «درددل» که همان بهتر در دل من و جناب حاتمیکیا بماند. ثانیا دوست میداشتم این مصاحبه 2 نیم داشته باشد؛ با شهید آوینی شروع شود و در ادامه برسد به «بادیگارد» که هر چند سوالاتی در این باره پرسیده شد و پاسخهایی گرفته شد اما بنا به دلایلی این بخش از مصاحبه نیمهتمام ماند که انشاءالله با یک قرار دیگر، کامل شود.
با ذکر صلواتی نثار روح ملکوتی «سید شهیدان اهل قلم» این گفتوگو را میخوانیم.
کد خبر: ۳۰۸۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۴
بررسي برخي وجوه انديشه سياسي مرتضي آويني
کد خبر: ۳۰۱۷۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۰
بهمناسبت سالگرد شهادت پیشآهنگِ غریبِ هنر انقلاب
مناسبت سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی و خصوصا اشاره بهنام آن بزرگوار و فعالیتهای او در همین سخنرانی در مقام «پیشآهنگِ میدان فرهنگ و هنر انقلاب»، فرصتی است تا مروری بر سخنان رهبر فرهیختهی انقلاب درباره مسئله فرهنگ شود.
کد خبر: ۲۸۸۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۱/۲۱